ژنرال فرانکو که بود؟| ماجرای حکومت طولانی دیکتاتور اسپانیا
رویداد۲۴ | ژنرال فرانسیسکو فرانکو، رهبر اسپانیا از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۷۵، به نوعی دیکتاتور فراموششدهای است که اقداماتش تحتالشعاع آدولف هیتلر و ژوزف استالین قرار گرفته، اما بیشک یکی از هیولاهای تاریخ بود. در دهه ۱۹۳۰، این فرمانده جنگطلب فاشیست با وحشیگری و ترور در جنگ داخلی بیرحمانهای به قدرت رسید؛ جنگی که با کمک متحدش، هیتلر، به پیروزی انجامید. او سپس به مدت ۲۵ سال به ارعاب جمعیت غیرنظامی اسپانیا پرداخت. در حالی که پس از جنگ جهانی دوم دموکراسی در بقیه اروپای غربی رونق میگرفت، دیکتاتوری نظامی وحشیانه فرانکو به سرکوب مخالفان ادامه داد و مخالفان خود را با اعدام و شکنجه از بین برد.
از تولد و تا رسیدن به قدرت
فرانکو در سال ۱۸۹۲ در شمال غرب اسپانیا، در شهر دریایی فرول به دنیا آمد. مادرش یک کاتولیک محافظهکار و مؤمن از طبقه بالای متوسط بود و پدرش مردی سختگیر و عجیبوغریب بود که انتظار داشت پسرش راه او را در نیروی دریایی دنبال کند. اما به دلیل کاهش بودجه نیروی دریایی، فرانکو در ۱۴ سالگی وارد ارتش شد. او که به شدت حرفهای بود، خیلی زود بهعنوان یک سرباز شجاع و پرتلاش شهرت یافت و در سال ۱۹۱۶ کاپیتان و در سال ۱۹۲۶، در ۳۴ سالگی، جوانترین ژنرال اسپانیا شد.
اگرچه فرانکو بهطور راسخ به سلطنت وفادار بود، اما تا سال ۱۹۳۱ که پادشاه اسپانیا از سلطنت کنارهگیری کرد و دولت به دست جمهوریخواهان چپگرا افتاد، دخالت علنی در سیاست نداشت. وقتی محافظهکاران دو سال بعد قدرت را پس گرفتند، فرانکو را بهعنوان یک متحد بالقوه قدرتمند شناسایی کردند و او را به درجه سرلشکری ارتقا دادند و از او خواستند تا شورش معدنچیان آستوریایی را در اکتبر ۱۹۳۴ سرکوب کند. اما پیروزی انتخاباتی جبهه چپگرای مردمی در سال ۱۹۳۶ باعث شد فرانکو عملا تنزل مقام پیدا کند و به جزایر قناری فرستاده شود.
آغاز جنگ داخلی اسپانیا
چند ماه بعد، جناح ناسیونالیست و راستگرای اسپانیا از ارتش خواست تا در قیام علیه دولتی منتخب به آنها بپیوندد و اینگونه بود که جنگ داخلی اسپانیا آغاز شد. فرانکو در یک سخنرانی رادیویی از جزایر قناری در ژوئیه ۱۹۳۶، اعلام کرد که بلافاصله به شورشیان میپیوندد و پس از موفقیتهای متناوب نیروهای ملیگرا در مراکش و مادرید، بهعنوان فرمانده کل، عملا رهبر جنبش ملیگراها در طول سه سال جنگ معرفی شد.
کارزار جنگی فرانکو به دلیل رفتار بیرحمانه و کثیفش با غیرنظامیان بدنام بود. این کارزارها گاهی با کمک دولتهای فاشیست آلمان و ایتالیا انجام میشد. فرانکو ن. عی «ترور سفید» را سازماندهی کرد که در آن ۲۰۰ هزار نفر کشته شدند. فجیعترین جنایت، بمباران بازار شهر باسکی گوئرنیکا توسط لژیون کندور آلمان در سال ۱۹۳۷ بود. با اینکه این شهر هدف نظامی نبود و دفاع هوایی نداشت، لوفتوافه در طول روز آن را بمباران کرد و جادههای خروجی را برای کشتن غیرنظامیانی که در حال فرار بودند، بمباران کرد. این شهر در میان گلولههای آتش فرو رفت و تخمین زده میشود ۲۰۰۰ نفر قتلعام شدند.
کشتار مخالفان
برای فرانکو پیروزی سال ۱۹۳۹ کافی نبود. او اعلام کرد: «جنگ تمام شده، اما دشمن هنوز نمرده است.» او در طول جنگ فهرستی از «سرخها» تهیه کرده بود: کمونیستها و افراد مظنون به کمونیست بودن، که باید دستگیر میشدند. حالا که کنترل دولت را در دست داشت، به دستگیری و کشتار مخالفانش پرداخت. صدها هزار جمهوریخواه از کشور فرار کردند و بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۳، بین ۱۰۰ هزار تا ۲۰۰ هزار غیرنظامی یا سرباز تسلیمشده به طور سریع و سیستماتیک اعدام شدند.
بیشتر بخوانید: تصویری از ایستگاههای متروی لندن در دوران بمبارانهای آلمان نازی
تمام جنبههای رژیم فرانکو با سرکوب تعریف میشود. او بهطور اسمی سلطنت را بازسازی کرد بدون اینکه پادشاهی منصوب کند، و تمام قدرت اجرایی را در دستان خود نگه داشت. دموکراسی کنار گذاشته شد، انتقاد خیانت محسوب میشد، زندانی کردن و آزار مخالفان رایج بود، پارلمان صرفا عروسک خیمهشببازی دولت بود، احزاب سیاسی رقیب و اعتصابات ممنوع بودند، کلیسای کاتولیک کنترل کاملی بر سیاست اجتماعی و آموزش داشت، رسانهها سانسور میشدند، استعدادهای خلاق تحت فشار شدید سانسور خفه میشدند و هرگونه مخالفت بهطور بیرحمانه سرکوب میگشت. این اقدامات توسط پلیس مخفی فرانکو صورت میگرفتند که شکنجه و قتل گستردهای در کشور به راه انداخته بود و تا زمان مرگ فرانکو در سال ۱۹۷۵ همچنان فعال بود.
فرانکو که به انتقادات بینالمللی بیاعتنا بود، تا زمان مرگ خود شخصا تمام احکام اعدام را امضا میکرد. خانوادهاش نیز از طریق ازدواج با اشرافزادگان ثروت هنگفتی به دست آوردند. یکی از نشانههای واقعی این رژیم تصمیم ننگین فرانکو برای اعطای پناهندگی به آنت پاولویچ، دیکتاتور فاشیست کرواسی در زمان جنگ جهانی دوم بود؛ مردی که مسئولیت بیش از ۶۰۰ هزار مرگ به او نسبت داده میشود. فرانکو در همان دوره با اعزام محدود نیرو برای کمک به نازیها در جنگ علیه شوروی، حمایت هیتلر و موسولینی را در جنگ داخلی اسپانیا جبران کرد. اما او پس از سال ۱۹۴۵ با مقاومت در برابر درخواست هیتلر برای پیوستن به جنگ و سپس امتناع از اجرای سیاستهای ضدکمونیست، بقای خود را حفظ کرد.
سرنوشت اسپانیا پس از جنگ جهانی دوم
پس از جنگ جهانی دوم، اسپانیا به دلیل حمایت فرانکو از نیروهای محور، دچار انزوای بینالمللی شد. این انزوا به کاهش تجارت خارجی و مشکلات اقتصادی منجر شد. اما با آغاز جنگ سرد، فرانکو توانست از خصومت غرب با شوروی بهرهبرداری کند و از یک رژیم فاشیستی به یک متحد ضدکمونیست برای ایالات متحده و اروپا تبدیل شود. امضای توافقنامههای نظامی و اقتصادی با آمریکا در دهه ۱۹۵۰ نقطه عطفی در پایان انزوای اسپانیا بود.
یکی دیگر از جنبههای مهم دوران فرانکو، سیاستهای اقتصادی او بود که در دو دوره متفاوت قابل بررسی است. در دهههای نخست، سیاستهای خودکفایی اقتصادی منجر به فقر و رکود شد. اما از دهه ۱۹۵۰ با ورود تکنوکراتها و اجرای اصلاحات اقتصادی، اسپانیا وارد دورهای از رشد اقتصادی شد که به «معجزه اقتصادی اسپانیا» شهرت یافت. توسعه گردشگری و گشایش اقتصادی، اسپانیا را به یکی از مقاصد مهم گردشگری در اروپا تبدیل کرد و طبقه متوسط جدیدی را در کشور ایجاد کرد.
سرکوب فرهنگی و زبانی نیز یکی دیگر از ابزارهای کنترل فرانکو بود. او زبانها و فرهنگهای منطقهای مانند باسکی و کاتالان را هدف قرار داد و استفاده از این زبانها را در آموزش و رسانهها ممنوع کرد. این سرکوب به همراه محدودیتهای شدید بر آزادی بیان و خلاقیت، تاثیرات مخربی بر هویت فرهنگی مناطق مختلف اسپانیا گذاشت که اثرات آن هنوز در تنشهای سیاسی این کشور دیده میشود.
همچنین ارتباط نزدیک فرانکو با کلیسای کاتولیک نقش کلیدی در تقویت قدرت او داشت. کلیسا در دوران او مسئولیت آموزش و سیاستهای اجتماعی را بر عهده گرفت و به یکی از ستونهای اصلی حکومت تبدیل شد. این اتحاد، به حذف نقش زنان از فضای عمومی و محدود کردن آنها به نقشهای سنتی مادری و خانهداری منجر شد. زنان در دوران فرانکو از بسیاری از حقوق اجتماعی و قانونی خود محروم شدند و قوانین سختگیرانهای در مورد نقش آنها در جامعه اعمال شد.
میراث فرانکو
پس از مرگ فرانکو در سال ۱۹۷۵، اسپانیا وارد دورهای از دموکراتیزاسیون شد که به بازگشت سلطنت مشروطه و یک نظام پارلمانی و پایان حکومت استبدادی منجر شد. اما روح سیاستهای فرانکو هنوز بهطور کامل از سیاست اسپانیا زدوده نشده است. در سال ۲۰۰۴ کمیسیونی برای جبران خسارت قربانیان او و نظارت بر کشف گورهای دستهجمعی تشکیل شد. جنایات او شاید در مقایسه با دیکتاتورهایی مانند هیتلر، موسولینی و استالین کماهمیتتر به نظر برسند، اما معدود کسانی به اندازه این مستبد شرور، کشتار مردم خود را با چنین قساوت و بیرحمی دنبال کردهاند.
فرانکو هنگام امضای احکام مرگ، در کنار نامها علامتهایی میگذاشت: «E» برای کسانی که باید اعدام شوند، «C» برای افرادی که مورد عفو قرار میگرفتند و علامت وحشیانه و تکاندهنده «GARROTE Y PRENSA» (یعنی «خفه کردن با پوشش رسانهای») برای افراد سرشناس. هیچ چیزی به اندازه این عمل، شرارت رقتبار پیروزمندان جنگ داخلی اسپانیا را نشان نمیدهد. فرانکو شبیه ژنرال اسپانیایی قرن نوزدهمی بود که هنگام مرگ از او پرسیدند آیا دشمنانش را بخشیده است. او پاسخ داد: «من دشمنی ندارم؛ همه را تیرباران کردم.»
برای یک نسل از روشنفکران چپگرا، مبارزه اسپانیای جمهوریخواه علیه ملیگرایان فرانکو نماد نبرد میان پیشرفت سوسیالیستی و ارتجاع فاشیستی بود. روشنفکرانی مانند جورج اورول، ارنست همینگوی و آندره مالرو به اسپانیا شتافتند تا برای آرمان جمهوریخواهان بجنگند. در مجموع، حدود ۳۲ هزار داوطلب خارجی از اروپا و آمریکا در این مبارزات جنگیدند، در حالی که آلمان نازی و ایتالیا فاشیستی پول و نیروهای نظامی خود را به ارتش فرانکو تزریق کردند و بر مناطق تحت کنترل جمهوریخواهان بمب ریختند.
اتحاد جماهیر شوروی برای حمایت از جمهوریخواهان ۳۳۱ تانک و ۶۰۰ هواپیما همراه با تعداد زیادی خلبان به اسپانیا اعزام کرد و در ازای آن ذخایر طلای اسپانیا را دریافت کرد. به گفته مورخان «ترور سرخ» در اسپانیا منجر به مرگ بین ۴۰ هزار تا ۱۰۰ هزار نفر شد. ارقام دقیق همچنان نامشخص است.
تناقضی عجیب در جنگ داخلی اسپانیا
یکی از تناقضات تاریخ این است که در حالی که ترور استالینی در میان جمهوریخواهان به اندازه ترور سرخ بدنام است. البته فرانکو و ملیگرایان تعداد بسیار بیشتری را کشتند: حدود ۲۰۰ هزار نفر در «ترور سفید» فرانکو در طول جنگ به قتل رسیدند، در حالی که نیم میلیون نفر دیگر پس از جنگ در اتاقهای شکنجه و اردوگاههای او باقی ماندند. فرانکو وعده همکار خود، ژنرال کوئیپو، را واقعا عملی کرد: «در ازای هر یک نفر که شما میکشید، ما ده نفر را خواهیم کشت.»
در تابستان خونین ۱۹۳۶، ۸۰۰۰ مظنون ملیگرا در مادرید و ۸۰۰۰ نفر دیگر در کاتالونیا _که هر دو منطقه تحت کنترل جمهوریخواهان بودند_ قتلعام شدند. کشاورزان ثروتمند، صنعتگران و افرادی که با کلیسای کاتولیک در ارتباط بودند، بهویژه توسط جناحهای مختلف جمهوریخواه مورد شکنجه و بدرفتاری قرار گرفتند. نزدیک به ۷۰۰۰ روحانی، از جمله نزدیک به ۳۰۰ راهبه، با وجود غیرنظامی بودن، به قتل رسیدند.
برخی جمهوریخواهان این کشتارها را با این استدلال توجیه میکردند که طرف مقابل بدتر است. دیگران تلاش کردند خود را کنار بکشند. فدریکا مونتسنی، روشنفکر آنارشیست، در اظهار نظری درباره جنایات جناح خود گفت: «شهوتی برای خون در میان آنها وجود داشت که پیش از جنگ غیرقابل تصور بود.»